مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دختر شیرخدا در شام محشر کرده است گوئیا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است او که منبر رفـته جدش بر جهاز ناقهها ناقهای را بیجهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است بر فـراز نـیـزهها رأس حـسـین بن علی محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است مرتضای نطقهایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است |